علمی-اجتماعی
شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 12:53 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

یک روز وقتی کارمندان به اداره رسیدند ، اطلاعیه بزرگی را در تابلوی اعلانات دیدند که روی آن نوشته شده بود:

 «« دیروز فردی که مانع پیشرفت شما در این اداره بود، درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که

ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار می شود دعوت می کنیم».

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکی از همکارانشان ناراحت شدند اما پس از مدتی، کنجکاو شدند که بدانند

کسی که مانع پیشرفت آن ها در اداره شده که بوده است.

این کنجکاوی، تقریباً تمام کارمندان را در رأس ساعت10 به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد می شد،

هیجان هم بالا رفت. همه پیش خود فکر می کردند: « این فرد چه کسی بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟

به هر حال خوب شد که مرد!»

کارمندان در صفی قرار گرفتند و یکی یکی نزدیک تابوت می رفتند و وقتی به درون تابوت نگاه می کردند،

ناگهان خشکشان می زد و  زبانشان بند می آمد. آینه ای درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت

نگاه می کرد، تصویر خود را می دید. نوشته ای نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: « تنها یک نفر وجود دارد

که می تواند مانع رشد شما شود و او کسی نیست جز خود شما. شما تنها کسی هستید که می توانید زندگی تان را

متحول کنید.   شما تنها کسی هستید که می توانید بر روی شادی ها، تصورات و موفقیت هایتان اثر گذار باشید.

شما تنها کسی هستید که می توانید به خودتان کمک کنید. زندگی شما وقتی که رئیس تان، دوستان تان، والدین تان،

شریک زندگی تان یا محل کارتان تغییر می کند، دستخوش تغییر نمی شود . زندگی شما تنها فقط وقتی تغییر می کند

که شما تغییر کنید، باورهای محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسی هستید که مسئول زندگی

خودتان می باشید . مهم ترین رابطه ای که در زندگی می توانید داشته باشید ، رابطه با خودتان است . خودتان را

امتحان کنید. مواظب خودتان باشید . از مشکلات ، غیر ممکن ها و چیزهای از دست داده نهراسید ، خودتان و

واقعیت های زندگی خودتان را بسازید . دنیا مثل آینه است . انعکاس افکاری که فرد قویاً به آن ها اعتقاد دارد را به او باز می گرداند .

« تفاوت ها در روش نگاه کردن به زندگی است . »



شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 7:51 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

بهترین موقع است که خاطره ای را بنویسم. باجناق داییم ساواکی بود و خودش و خانمش

چقدر هم برو بیا داشتند و چقدر هم پول. یه روز این آقا با یکی از دوستاش دعوا میگیره

و دوستش اسکناس و پاره میکنه . ساواکی با عصبانیت میگه عکس اعلیحضرت را پاره کردی

الان ترو دستگیر می کنم و تحویل ساواک میدم. بالاخره با وساطت فامیل ماجرا ختم به خیر

شد و آنها آشتی کردند . ولی برای من این ابهت خیلی جالب بود.  این شدشغل دیگه .

همه از آدم حساب می برند و پول هم پارو می کنی.به پدرم گفتم : پاپا چرا

شما ساواکی نمیشی ؟ پدرم گفتند: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم  

جامه ی کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم.

من نفهمیدم و گفتم پدرم چرا یه همچین جوابی داد یعنی چه .

ولی سالها بعد که مرتب این شعر در ذهنم بود فهمیدم پدرم چه گفتند.

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 4:30 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

الان رسیدیم خونه بعد از مسافرت ماه عسل و تو خونه جدید مستقر شدیم .

.خیلی سرگرم کننده هست این که واسه همسرم آشپزی می‌کنم .

امروز می‌خوام یه جورکیک درست کنم که تو دستوراتش ذکر کرده 12 تا تخم مرغ رو

جدا جدا بزنین ولی من کاسه به اندازه‌ی کافی نداشتم واسه‌ی همین مجبور شدم 12 تا

کاسه قرض بگیرم تا بتونم تخم مرغ‌ها رو توش بزنم .

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 4:24 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

همسرم ازم خواست که واسه ‌ش سالاد درست کنم . خب من هم یه دستور جدیدرو امتحان کردم .

تو دستورش گفته بود مواد لازم رو آماده کنین و بعداونو روی یه ردیف کاهو پخش کنین و بذارین

یه ساعت بمونه قبل از این که اونو بخورین .


خب منم کلی گشتم تا یه باغچه پیدا کردم و سالادمو روی یه ردیف از کاهوهایی که اون جا بود

پخش و پلا کردم و فقط مجبور شدم یه ساعت بالای سرش بایستم که یه دفعه یه سگی نیاد اونو بخوره.

همسرم اومد اون جا و ازم پرسید من واقعا حالم خوبه؟؟


نمی‌دونم چرا ؟ عجیبه !!! حتما خیلی تو کارش استرس داشته. باید سعی کنم یه مقداری دلداریش بدم.

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 4:21 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

همسرم امروز رفت مغازه و یه مرغ خرید و از من خواست که واسه‌ی مراسم روز یک‌شنبه اونو آماده کنم

ولی من مطمئن نبودم که چه جوری آخه می‌شه یه مرغ رو واسه یک‌شنبه لباس تنش کرد و آماده اش کرد .

قبلا به این نکته تو مزرعه‌ مون توجهی نکرده بودم ولی بالاخره یه لباس قدیمی عروسک پیدا کردم و

با کفش‌های خوشگلش ...وای من فکر می‌کنم مرغه خیلی خوشگل شده بود..

وقتی همسرم مرغه رو دید اول شروع کرد تا شماره‌ی 10 به شمردن و ولی بازم خیلی پریشون بود.

حتما به خاطر شغلشه یا شایدم انتظار داشته مرغه واسه‌ش برقصه.


وقتی ازش پرسیدم عزیزم آیا اتفاقی افتاده ؟شروع کرد به گریه و زاری و هی داد می‌زد آخه چرا من ؟ چرا من؟


هووووم ... حتما به خاطر استرس کارشه .... مطمئنم ...

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 4:10 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 4:3 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

صحنه :

ملت با حالت سوء تغذیه در حالی که شکمش قارررررررو قورررررررر میکنه گوشه نشسته.

ر.م. در حال رنگ قرمز کردن نقاشی یک ماهی است .

ر.ج. در حال نقاشی دیس سبزی پلو.

ر.ج میگه : تا ر.م. ماهی رو سرخ کنه منم پلو رو کشیدم .

توجه . از خود سانسوری عذرخواهی می کنم.

 

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 3:47 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

 

مرورگر لپ تاپم علاوه بر این که به شدت سرگیجه گرفته دجار یاس و حرمان و نومیدی و افسردگی هم شده .

 روان درمانی و رفتار درمانی و شناخت درمانی روی آن افاقه نکرد به آمی تریپ تیلین  و ایمی پرامین هم پاسخ نداد .

می ترسم که خودکشی کنه بازهم خدا رو شکر که دچار بیماری دوقطبی(فاز افسردگی-مانیا) نشده وگرنه اوضاع بدتر هم میشد.

همش احساس میکنه که تقصیر اونه که اینترنت باز نمیشه . هرچی بهش میگم تو مقصر نیستی باور نمی کنه .

به جای منبع کنترل بیرونی ، به منبع کنترل درونی خود شک داره به همین خاطر هم خیلی عزت نفسش پایین

اومده و دچار عقده حقارت شده . من که هرچی بهش میگم نمی تونم حرف حالیش کنم . شما را به خدا لااقل

شما یه چیزی بهش بگید شاید به حرف شماها گوش کنه و از خر شیطون پایین بیاد.

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 3:34 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

من امروز تصمیم گرفتم برنج درست کنم و یه دستور غذایی هم پیدا کردم واسه‌ی اینکار که می‌گفت قبل از دم کردن برنج

کاملا شست‌وشو کنین. پس من آب‌گرم‌کن روراه انداختم و یه حموم حسابی کردم قبل از این که برنج رو دم کنم .

ولی من آخرش نفهمیدم این کار چه تاثیری تو دم کردن بهتر برنج داشت .

شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 3:31 ::  نويسنده : شمیلا سیامکی

يه شب خانم خونه به خونه بر نميگرده و تا صبح پيداش نميشه!
صبح بر ميگرده خونه و به شوهرش ميگه كه ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مونث) بمونه...
شوهر بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين دوستهاي زنش زنگ ميزنه ولي هيچكدومشون حرف خانم خونه رو تاييد نميكنن!
يه شب آقاي خونه تا صبح برنميگرده خونه. صبح وقتي مياد به زنش ميگه كه ديشب مجبور شده خونه يكي از دوستهاي صميميش (مذكر) بمونه...
خانم خونه بر ميداره به ۲۰ تا از صميمي ترين دوستهاي شوهرش زنگ ميزنه : ۱۵ تاشون تاييد ميكنن كه آقا تمام شب رو خونه ی

اونا مونده! ۵ تاي ديگه حتي ميگن كه آقا هنوزم خونه اونا پيش اوناست !!!
نتيجه اخلاقي: يادتون باشه كه مردها دوستهاي بهتري هستند ! در ضمن دروغگوتر هم هستند.

    درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید.
    آخرین مطالب
    آرشيو وبلاگ
    پیوندهای روزانه
    پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان علمی-اجتماعی و آدرس shamila.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





    نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 69
بازدید دیروز : 632
بازدید هفته : 1170
بازدید ماه : 2791
بازدید کل : 3549499
تعداد مطالب : 14893
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

<>