علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
شنبه 21 بهمن 1391برچسب:, :: 7:51 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
بهترین موقع است که خاطره ای را بنویسم. باجناق داییم ساواکی بود و خودش و خانمش چقدر هم برو بیا داشتند و چقدر هم پول. یه روز این آقا با یکی از دوستاش دعوا میگیره و دوستش اسکناس و پاره میکنه . ساواکی با عصبانیت میگه عکس اعلیحضرت را پاره کردی الان ترو دستگیر می کنم و تحویل ساواک میدم. بالاخره با وساطت فامیل ماجرا ختم به خیر شد و آنها آشتی کردند . ولی برای من این ابهت خیلی جالب بود. این شدشغل دیگه . همه از آدم حساب می برند و پول هم پارو می کنی.به پدرم گفتم : پاپا چرا شما ساواکی نمیشی ؟ پدرم گفتند: ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم جامه ی کس سیه و دلق خود ارزق نکنیم. من نفهمیدم و گفتم پدرم چرا یه همچین جوابی داد یعنی چه . ولی سالها بعد که مرتب این شعر در ذهنم بود فهمیدم پدرم چه گفتند. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|