علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
پنج شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, :: 23:56 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
طاووس و زاغی در یک باغ به هم برخورد کردند و زیبایی وزشتی یکدیگر را دیدند و محک زدند . طاووس به زاغ گفت : این کفش قرمز که در پای توست متعلق به من است و با لباسهای الوان من متناسب است . آن موقع که ما از عدم داشتیم به وجود می آمدیم در پوشیدن کفش اشتباه کرده ایم. من کفشهای زشت و سیاه ترا پوشیدم و تو کفش قرمز چرمی مرا پوشیدی . زاغ گفت : درست بر خلاف این است اگر خطایی انجام گرفته در پوششهای دیگر بوده است . بقیه لباسهای تو لایق کفش من است در آن حالت خواب آلودگی تو سر از یقه ی من بیرون آوردی ومن از یقه و گردن تو. در آن نزدیکی لاک پشتی که در حال تفکر بود این بحثها و جدلها و گفتگوها را شنید و سرش را از لاکش بیرون آورد و گفت : ای دوستان عزیز از این بحثهای بیهوده دست برداریدو بدانید که خداوند تعالی همه چیز را به یک کس نداده و تمام آرزوها و آمال یک نفر را در کف کسی قرار نداده است . هیچ کسی نیست که خداوند او را خاص گردانده باشد و ویژگی خاصی را به او داده باشد که به دیگران نداده باشد و در او خاصیتی قرار داده که در دیگران ننهاده باشد. هرکس باید به تواناییها و استعدادها و ویژگیهای جسمانی خود راضی باشد و خدا را شاکر ُ نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
![]() نويسندگان
|
||||||||||||||||
![]() |