علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
سه شنبه 23 خرداد 1396برچسب:, :: 3:25 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
تلاش شده تا گزارش کوتاهی از رأی ویکتور امیل فرانکل در باب ۳ مرحله تحلیل وجودی یا لوگوتراپی (معنا درمانی) ارائه شود.
فلسفه اي از زندگي را که در آن فرد براي وجود و حياتش مسؤول است بدست آورد و به يک رشته از ارزش ها نائل آيد و براي رنج بردنش معنايي پيدا کند. هدف اين است که فراسوي امکانات بي حد و حصر بيمار ارزش هاي پنهان, بدون دست کاري اسرار ژرف, به واقعيت بپيوندد.
در اصطلاح نگرش ها انگيزش هاي روان آزرده با مسؤوليت ها جايگزين مي شود. در اين ميان خود شکوفايي يک محصول جانبي تلقي مي شود.
فرانکل و درمان اختصاصي او معنا درماني را نمي توان جداي از رويکرد والد آن يعني رويکرد وجودي انسان گرا بررسي کرد.
فرانکل در کنار لوديگ بينزوانگر و مدارد باس جزو برجسته ترين روان درمانگران وجودي است (بوجنتال, 2000), او پايه گذار "تحليل وجود"است (پترسون, 1973). حتي اگر کسي گرايش معنوي نداشته باشد برايش کار دشواري است تا اين پيام فرانکل را نشنيده بگيرد: وراي غرايز و ژن هاي خودخواهي, ماوراي شرطي سازي کلاسيک و عامل, ماوراي حاکميت زيست شناختي چيز خاصي هست, وجود دارد, شخص يگانه و انساني بي همتا.
لوگوس واژه ايست يوناني که معنا را مي رساند. لوگوتراپي که بعضي از نويسندگان کارشناس آنرا مکتب دوم روان درماني وين نام نهاده اند. بر پايه معناي هستي آدمي و تلاش فرد براي رسيدن به اين معنا استوار است. بنابراين اصل لوگوتراپي تلاش براي جستن معنايي در زندگي, و اولين نيروي محرکه و انگيزه هر فرد است.
اصطلاح يوناني لوگوس براي دانشجويان الهيات آشناست. اين واژه به طور معمولي به صورت لغت يا کلمه يا اراده خدواند در محافل مذهبي مطرح مي شود. در مفهومي گسترده تر مي توان آن را به عنوان "چيزي که ميتواند دليلي براي بودن باشد. "تعبير کرد. فرانکل ترجمه ساده معنا را براي لوگوس ترجيح مي دهد(شولاي, 2002).
لوگوتراپي يا معنا درماني در ساده ترين تعريف آن گونه که فرانکل(1383, ص13)مي نويسد عبارت از درمان از رهگذر معنا يا " شفا بخشي از رهگذر معنا". اما از آنچه که بويژه تعريف اخير بار مذهبي دارد, مي توان معنا درماني را :"درماني متمرکز بر معنا" تعريف کرد(فرانکل, 1978).
فرانکل(1965)معنا درماني را نوعي روان درماني در قالب اصطلاح هاي معنوي مي داند. در واقع معنا درماني چنان که پيشتر نيز ذکر شد شاخه اي مجزا در مکتب روان درماني وجودي انسان گراست از آن جهت که بر روح انسان يا بعد معنوي او متمرکز کرده و معناي وجود را تحت عنوان جستجوي انسان براي چيزي به نام معنا بررسي مي کند(وانگ, 2000).
لوکاس و اروانگ هيرش(2002)معنا درماني را يک نظام فلسفي روان شناختي مي دانند که به بيماران کمک مي کند تا به رغم سوگ و نا اميدي بر از دست رفته ها تمرکز نکنند بلکه در جستجوي معنا باشند. در نتيجه زندگي از نگاه معنا درماني تحت هر شرايطي معنا دار است افراد با اراده اي معطوف به معنا انگيخته مي شوند و انسان داراي اراده آزاد است.
بنابر تعاريف ذکر شده وظيفه معنا درمانگر اينست که به بيمار کمک کند تا معناي زندگي را کشف کند و البته به اين وظيفه قانع نيست بلکه روش هاي درمان بخش خاصي را نيز براي بيماران روان آزرده تدوين مي کند.
آموزه ي معنا درماني اين است که اين ما نيستيم که از زندگي مي پرسيم چرا؟ بلکه اين زندگي است که از رهگذر گوش دادن براي درک ژرف معناي لحظه پاسخ مي دهيد. انتخاب هاي ما بر اساس ارزش هاست و با نداي وجدان هدايت مي شود
مي توان به فرانکل(1997, به نقل از کاردن 2003) استفاده کرد:"معنا درماني بر توانا ساختن بيماران براي غلبه بر مثلث غم انگيز زندگي يعني درد, گناه و رنج تمرکز مي کند.
شولاي(2002) بر اين باور است که معنا درماني با چهار پيام به انسانها, در جهت معنايابي کمک مي کند:
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|