علمی-اجتماعی
|
||||||||||||||||
جمعه 11 اسفند 1391برچسب:, :: 1:40 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
ایرانیها محافظه کارترین مردم دنیا هستند . واسه همین هم هست که ده قرن مغولها و تاتارها و اعراب برایران حکومت کردند.!! پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:57 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:54 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
نمی دونم چه حکمتی هست که همیشه نمره خوب و آدم خودش می گیره و نمره بد ومعلم استاد بهش میده. تازه نمره شو به یکی دیگه میده !! پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:51 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:49 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
یادگیری تغییر نسبتا دایمی در رفتار است که در نتیجه تمرین حاصل شده است. تغییراتی در رفتار که حاصلاش (و نه تمرین) ، با شرایط موقت جاندار (مثل خستگی یا حالات ناشی از مصرف برخی داروها) باشند مشمول این تعریف نمیشود.
نقش یادگیری در همه صحنههای زندگی نمایان است. یادگیری نه تنها در آموختن خاص مطالب درسی ، بلکه در رشد هیجانی ، تعامل اجتماعی و حتی رشد شخصیت نیز دخالت دارد. مثلا یاد میگیریم از چه چیزی بترسیم، چه چیز را دوست بداریم. چگونه مودبانه رفتار کنیم و چگونه صمیمیت نشان دهیم. انواع یادگیری": خوگیری ، شرطی سازی کلاسیک ، شرطی سازی عامل و یادگیری پیچیده
از چهار نوع یادگیری مشخص میتوان گفتگو کرد. این چهار گروه شامل خوگیری ، شرطی سازی کلاسیک ، شرطی سازی عامل و یادگیری پیچیده است که هر کدام را بطور مختصر توضیح میدهیم. خوگیری
خوگیری ساده ترین نوع یادگیری است و آن عبارت از نادیده گرفتن محرکی است که با آن مانوس شدهایم، یا پیامد مهمی برای ما ندارد. به عنوان مثال ما به صدای تیک تک ساعت عادت کردهایم لذا یاد گرفتن اینکه صدای تیک تاک ساعت تازهای را نشنویم نمونهای از خوگیری است. شرطی سازی کلاسیک
شرطی سازی کلاسیک یعنی پیوند دادن دو محرک در اثر مجاورت. پس از آن که محرک خنثی (محرک شرطی) چند بار با محرک غیر خنثی (محرک غیر شرطی) ، محرکی که بطور طبیعی و ثابت پاسخی ایجاد میکند، همراه شد، از خنثی بودن ساقط میشود و میتواند به تنهایی همان پاسخ را ایجاد کند. مثلا نوزاد یاد میگیرد که دیدن پستان مادر ، چشیدن شیر را در پی دارد. شرطی سازی عامل
طبق نظریه شرطی شدن عامل ، ارگانیسم یاد میگیرد که رفتار تقویت شده را تکرار کند. اولین پاسخهای درست با کوشش و خطایی تصادفی یا با راهنمایی فیزیکی یا کلامی حاصل میشود. رفتارهای تقویت شده ، با فراوانی بیشتر ظاهر میشوند. مثلا کودک میآموزد که کتک زدن خواهر یا برادر سرزنش والدین را به دنبال دارد. یادگیری پیچیده
این نوع یادگیری متضمن چیزی بیش از تشکیل پیوندها است. مثلا بکار گیری راهبرد معینی برای حل یک مسئله یا طراحی یک نقشه ذهنی از محیط خود. پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:47 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
فوبی یعنی نوعی هراس بیجا. که عامل ترس مبهم و نامعلوم است آیا هرگز شنیده یا دیدهاید که شخصی از بعضی جاها بیخودی بترسد؟ آری افرادی هستند که از جمعیت و یا از برخورد با دیگران وحشت دارند. چنین حالتی را واکنش فوبیک یا «واکنش هراس بیجا» مینامند؛ شخص مبتلا به چنین ترسی را در اصطلاح، فوبیا میگویند. آیا به راستی چنین افرادی بیمارند؟ پاسخ این است که «نه»؛ آنان مبتلا به یک ناراحتی عاطفی هستند. چرا که به هر حال چیزی وجود دارد که آنان را پریشان حال میسازد؛ یا در گذشته با مسایلی برخورد کردهاند که این پریشانی را در نهادشان باقی گذارده است. اینان مدام میکوشند تا چارهای برای «درد عاطفی» خود بیابند؛ درست همانگونه که انسان برای «درد بدنی» خویش به دنبال درمان میگردد. علائم مشخصه فوبی همه ما در برابر آشفتگیهای عاطفی واکنش داریم؛ یعنی گریه سر میدهیم، رنگ چهره میبازیم، و گاهی عرق میکنیم. ولی برخی از افراد هستند که فشارهای روحی را شدیدتر از دیگران احساس میکنند، و یا آنکه تاب مقاومتشان کمتر از دیگران است. رفتار اینان در برابر دردهای عاطفی به گونهای غیرطبیعی و غیرعادی بروز میکند. چنین واکنشهایی را گاهی «واکنشعصبی» نیز میخوانند. گونهای از این واکنشها عامل تولید و گسترش فوبی یا یک ترس بیجا و غیرعادی از چیزی خاص است؛ مانند ترس از «شلوغی» یا «جاهای خلوت». پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
ذهن انسان به طور معمول طوری طراحی نشده که بتواند هرج و مرجهای فضای اطراف خود را به راحتی مقابله کند چون هر یک از حواس در ظرف یک لحظه محرکی را از دنیای بیرون دریافت میکنند و همین امر میتواند تمرکز انسان را به راحتی مختل کند. نسبتا دشواری است اما غیرممکن نیست. کمک به افزایش قدرت تمرکز و کاهش آشفتگی ذهنی عنوان شده که عبارتند از: تمرکز دارد. فضاهای راحت و دلچسب تاثیر فوقالعاده در ایجاد تمرکز کامل دارند. ذهنتان رسوخ کرده و آن را آشفته سازد. وقتی این افکار به ذهنتان خطور کردند به آنها توجه نکنید و برای تمرکز فعال روی کار اصلی خود بیشتر تلاش نمایید. تعادل بین وقت کار و تفریح میشود و به آرامش ذهنی کمک میکند. در این حالت قدرت ذهن برای مقابله با عوامل آشفتهکننده بیشتر میشود. میسازد چون ذهن خود را روی عدم توانایی کردن، متمرکز میکنید. یک کار را تمام کنید و بعد سراغ کار بعدی بروید. و حذف آنها بسیار مهم است. ضروری موجب خستگی و آشفتگی ذهنی میشود. مغز خشکبار، ویتامین E و میوهها برای بهبود تمرکز مفید هستند. را دشوار میسازد. خود را طبق برنامه زمانی انجام ندادهاید، صندلی خود را ترک نکنید. مختلف این ساعات متفاوت هستند. ساعت بیشترین بازده کاری مخصوص خود را پیدا کرده و سعی کنید کارهای سختتر که جذابیت کمتری برایتان دارند را در این ساعتها انجام دهید. تکرار لفظی واقعا توانایی تمرکز را در شما افزایش میدهد. اگر پروژه بزرگی را باید انجام دهید مسیر انجام آن را مشخص کنید و با تقسیمبندی مناسب کارها تمرکز خود را افزایش دهید. رفته را با بهبود هماهنگی بین ذهن و بدن، بازمیگرداند. و کنترل ذهن باشد که به تدریج قدرت تمرکز را بالا میبرد. کوچکتر شروع کنید اما اگر در ابتدا به راحتی قادر به تمرکز نبودید ناامید نشوید به همان کار کوچک بچسبید تا کمکم آرامتر شده و تمرکزتان بیشتر شود. که حواستان پرت شد دوباره همان موضوع را در ذهن خود نگه دارید و به آن توجه کنید. با این تمرین ذهن را تمرین میدهید که بتواند برای مدت طولانیتری روی یک مطلب ثابت شود. هر هفته با تمرینات کوچک شروع کنید و موفقیتهای کوچک را به یاد بسپارید. نیاز دارید مرتب و آماده کنید. این کار به کاهش حواس پرتی در حین کار کمک میکند. موفقیت بیشتر شما کمک میکند، همراه کردن احساسات و دیدگاه مثبت با تلاش ذهنی است که واقعا نتیجه متفاوت و باور نکردنی برایتان به همراه خواهد داشت. وقتی از کار لذت میبرید خیلی سریعتر و بهتر بر قدرت تمرکز شما افزوده میشود. پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:37 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
پیشگویی یا غیبگویی: علم خبر دادن از حوادث در گذشته، حال یا آینده؛ که بر غیبگو پنهان است، با دخالت ارادهٔ غیب گو. اینن فن انواعی دارد: عرّافی:عرّاف کسی ست که از کلمات و حالات و رفتار سوال کننده پی به آیندهٔ او ببرد. کهانت (در معنای خاص): کاهن کسی ست که برای او صاحب رایی از طایفهٔ جن باشد و او را به آینده خبر دهد. یا به امور مخفی خبر دهد. مثلاً فلان مال دزدیده شده کجاست؟ چه کسی فلانی را کشت؟ ... کیمیا، سیمیا، لیمیا، هیمیا و ریمیا را علوم یا فنون پنج گانهٔ مخفی میخوانند. کهانت در معنای عام یعنی برقراری رابطه با یک جن. کاهن نه تنها میتواند از جن در مورد گذشته، حال، یا آینده بپرسد؛ بلکه می تواند از او بخواهد کاری عجیب انجام دهد. در زبان انگلیسی و در جوامع اروپایی در میان عوام در اروپا[۱۰]تحت تاثیر قرار دادن وقایع، با استفاده از نیروی اسرار آمیز یا فراطبیعیحقّههای مرموزی که برای سرگرمی اجرا شود.بر حسب دسته بندی ریچارد کیک هِفِر، مورخ دانشگاهی:جادوی روانشناختی: اولی بر روی ذهن دیگری تأثیر میگذارد تا آنگونه که جادوگر میخواهد عمل کند، مانند علاقه مند ساختن کسی به دیگریجادوی خیالی یا توهمی: پدید آوردن عجایب گوناگون به چشم بیننده. مانند جادویی که ضیافت شامی را پدید آورد یا جادوگر را نامرئی کند،معجزه جادویی که تغییر فیزیکی واقعی در شیئی بوجود آورد، در این تقسیم بندی گنجانده نشده است. مثلاً معجزه در افسانهها:جادوی واضح: جادویی است که به سرعت نتیجهاش ظاهر شود.جادوی تدریجی و ظریف: جادویی است که اثرش به طور تدریجی و نامحسوس دنیا را تغییر میدهد.در نظریات جدید؛ برحسب آنچه در جادو استفاده میشود (ممکن است همه یا بعضی موارد استفاده شود):جادوی سرایتی: به کمک اجسام فیزیکی که زمانی با شخص یا چیزی که جادوگر میخواهد روی او تأثیر بگذارد، در تماس بودهاست. جادوی همسانی با استفاده از تصاویر یا اشیای فیزیکی است که به نوعی با شخص یا چیزی که میخواهیم تحت تأثیر قرار دهیم، شباهت دارد. مانند عروسکهای وودودر فرهنگ عام بر حسب تعالی:جادوی متعالی یا جادوی سفید: از یک نیروی الهی کمک میگیرد و هدف متعالی دارد جادوی پست یا جادوی سیاه(Necromancy): جادویی که با نیروهای پست از قبیل مرگ سر و کار دارد یا هدف شخصی دارد. مثلاًبرای آسیب زدن به فردی استفاده شودبا اجساد و موادّ مرده (گاهی نفرت انگیز و کثیف) سروکار دارداحظار و گفتگو با روح مردگان مثلاً جهت گفتگو با روح عزیزی که مردهاست یا برای گرفتن اطلاعات از روحهای مردگان به عنوان نوعی پیش گویی یا برای کمک گرفتن در انجام جادویی دیگر.در فرهنگ عام برحسب روش؛ مواردی که بین مردم معروف است:ورد(spell): شناخته شده ترین عمل جادوگری، اوراد و حرکاتی است طبق روندی خاص (اغلب خواندنی، نوشتنی، حرکتی و گاه با وسایلی چون گوی و چوب دستی جادویی) که اجرای آن آن اثر خاصّی را به همراه دارد.غیب گویی: یک عمل جادوگری مشهود دیگر است که هدف آن دادن اطلاعات درباره گذشته، حال و آینده(پیشگوییاست. این کار اغلب با ابزاری انجام میشود. انواع غیب گویی عبارتند از: طالع بینی، فال گیری و تفسیر فال یا طالع فال ورق: غیب گویی به کمک ورق فال گیری غیب گویی به کمک رصد ستارگان غیب گویی به کمک رمل و اسطرلاب غیب گویی به کمک گویبینی مشورت با فردی غیر قابل رویت. کهانت اگر با فردی از نوع جن مشورت انجام شود، آن را کهانت و مشورت گر را کاهن گویند. این لغت معانی دیگری هم دارد نوع خاصّی از آن را ئی چینگ می نامند عرّافی: غیب گویی با نگاه کردن به ظاهر فرد غیب گویی به کمک جادوی سیاه در دین اسلام منظور از سحر تمام فنون عجیب است. چه با عوامل طبیعی (شعبده بازی) و چه با عوامل غیر طبیعی. چه توسّط خود ساحر، چه توسّط نمایندهای از جن کافر (کهانت). بنا به گفته قران در سوره بقره جادوگری توسط شیاطین از زمان حضرت سلیمان رواج یافت چنان که شیاطین برای اختلاف و جدایی انداختن و بروز انواع فتنهها به مردم جادو را آموزش می دادند که خداوند دو ملک به نامهای هاروت و ماروت را مامور ساخت تا راه مقابله با جادو را به مردم یاد دهند خداوند درباره جادو می فرماید: این کار هیچ سودی ندارد و جادوگر کافر و مخلد در جهنم است. پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:36 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
یکی از ادیان رسمی چینیهای قدیم آیین تائو و یا دائو است. که در قرن ۶ ق.م در چین با مجموعهای از معتقدات و مناسک و اعمال مذهبی که اغلب با خرافات و اوهام همراه بود پیدا شدوبعدها با مسایلی فلسفی و عرفانی نقش بست.بنیانگذار این دین فردی به نام (لائو تزو/لائوتان) است. او یکی از بزرگترین فیلسوفان بعد از کنفوسیوس بود. وی به حکمت، سکوت و آرامش واقف بود و عمری طولانی کرد. وی از سیاست بیزار بود اما شغلش نیز کتابدار سلطنتی (چو) بود که البته به آن نیز علاقهای نداشت. بنابراین در صدد ترک چین برآمد. هنگامی که قصد عبور از مرز چین را داشت مرزبان به او گفت:«حال که داری دستگاه حکومت را ترک و گوشه نشینی را انتخاب میکنی، برای من کتابی بنویس» وی کتابی را در دو بخش که مجموعاً ۵۰۰۰ کلمه داشت نوشت و بعد از آن آواره شد. محل مرگ وی مشخص نیست اما ۸۷ سال عمر کرد. نام کتاب او (تائوته/تائوته چینگ= راه و فضلیت) بود. به نظر برخی از محققان اندیشههای اولیه تائویی قبل از لائوتزه بوده ولی او آن را زنده کردهاست.تائو به معنای راه و فضیلت است. راهی که پیروان این آیین باید در آن حرکت کنند. به عبارتی درست اندیشیدن و یا اصلاً نیاندیشیدن است. تائوئیستها اعتقاد دارند که«تفکر فقط در مباحث بکار میرود و بیارزش است. تفکر قبل از هر سودی دارای زیان است. آنها اعتقاد دارند که برای راه درست زندگی باید عقل را طرد کرد. به همین دلیل آن را حقیر دانسته و میگویند"انسان باید به سادگی و گوشهگیری و غرق شدن در طبیعت بپردازد". آنها میگویند دانش فضیلت نیست بلکه هر چه علم بیشتر شود برشمار اراذل افزوده میشود. دانش از خرد به دور است و میان یک خردمند و عارف دانشمند تفاوت زیادی وجود دارد. بدترین حکومت از نظر تائوئیستها حکومت فلاسفهاست. فیلسوفان در سایه پندارهای خود جریان طبیعی را به شکلی مسخ شده مطرح میکنند. آنها میگویند: فیلسوفان کارشان سخنآوری و پندار سازی است و این ناتوانی آنها را میرساند. آنها میگویند: روشنفکر دولت و حکومت را به خطر میاندازد، زیرا در قالب و مقررات سخن میگوید. اما در مقابل افراد ساده دل که در امور شخصی خود لذت کار مقرون به آزادی را دریافتهاست، اگر به قدرت برسد برای جامعه خطر کمتری نسبت به روشنفکر و فیلسوف دارد. زیرا ساده دل میداند که قانون خطرناک است و قبل از هر فایدهای ضرر دارد. پس چنین فرمانده سادهدلی تا میتواند در زندگی مردم کمتر پیچیدگی ایجاد میکند. و آنها را به حیات ساده که مطابق طبیعت است سوق میدهد. تائوتیستها کتابت را امری اهریمنی و مایه پریشانی میدانند. آنها اعتقاد دارند که نوآوری همیشه به ثروت ثروتمندان و زور زورمندان میافزاید. بنابراین به کتابت و صنعت توجهای ندارند. داد و ستد را در حد روستاها قبول دارند. جنبههای آئین تائو جنبه فلسفی یا صورت مثبت میگویند که این دین نیست بلکه، فلسفهای است که در قرن ۴ و ۵ ق.م مطرح شدهاست. و کنفوسیوس در قرن ۶ ق.م با یکی از فلاسفه تائویی به نام (یانگ چو) ملاقات داشتهاست که سعی میکرده تمدن بشری را کنار بگذارد.یانگ چو در در قرن ۵ ق.م میزیستهاست. او میگوید: نظام اجتماعی مردم چین دچار آشفتگی شده و امراض علاج ناپذیری بر جامعه استیلا پیدا کرده و حیات مردم را به خطر انداختهاست. پس هر کس مسئول نفس خودش است ولاغیر. بنابراین او زندگی خود را در اولویت قرار داد و آن را گرانبهاتر از هر چیز میدانست. و گفت:«نباید اشیاء و امور خارجی بر شخصیت و روح انسان غلبه کند.» یانگ چو و پیروان او به راه تسلیم صرف رفتند و آخرین حکیمی که در این راه به سرنوشت گردن نهاد (چوانگ تزو) بود.چویانگ ترو گفت: "وقتی دست چپ من به شکل خروس درآید آن را علامت زمان شب میدانم و اگر دست راست من به شکل کمانی در آید آن را آلت شکار مرغی قرار خواهم داد. اگر پایم به شکل چرخی درآید و جان من مانند اسب دوندهای شود بر آن سوار خواهم شد و حرکت خواهم کرد و به اسب احتیاج ندارم". به این صورت متوجه میشویم که نظر وی ساده اندیشی و طبیعت گرایی بودهاست. به عقیده تائوییستها مرد حکیم و دانشمند کسی است که راز سعادت عمر و کلید نیک بختی را در زندگی به دست آورد و به قضا و قدر تسلیم شود و به جریان حوادث راضی باشد. آنها نفس خود را تسلیم راه تائو کردند و اعتقاد داشتند هر کس که راه طبیعت را انتخاب کند، طبیعت گوهر سعادت عمر و صفای نفس به او عطا میکند.برخی از متفکران بعدها کتاب (تائو چینگ و چوآنتزو) را جمعآوری و کتاب دینی خود قرار دادند. در این کتاب آمدهاست «شن تائو زندگی خود را بر ترک دانش گذاشت و تن را به تقدیر سپرد، و نسبت به اشیا وامور دنیوی بی اعتنا شد. او گفته" دانش غیر از معرفت نیست." او دانش را بیاعتبار دانسته و در صدد نابودی آن بود. او تفکر گذشته و آینده را ترک و به همه چیز بیتفاوت بود و به هرجا که سوق داده میشد میرفت. او همانند گردبادی سیار به هر کجا میرفت و خود را در معرض باد طبیعت قرار میداد. کتاب تائوچینگ که همان فلسفه تائو است در قرن ۴ ق.م تنظیم شده فلسفه آن بر این قائدهاست که " هر گاه اشیا در طریق طبیعی سیر کنند هر آیینه با نهایت هماهنگی و تناسب و کمال حرکت خواهد کرد. تائو یک راه ازلی است و به هیچ مانع و حایلی برخورد نمیکند به سهولت و نرمی پیش میرود. تائو تعریف غیر ممکنی دارد و میگویند که کلمات و عباراتی که در زمان حادث بوجود میآید ممکن نیست بر امری ازلی و قدیمی احاطه داشته باشد. بنابراین هر اسمی بر تائو عین حقیقت آن است."تائو در پردهای از اسرار است. سعی و تلاش در طلب تائو انسان را به حالت سرمدی قبل از وجود (عالم عدم) میکشاند. در این کتاب مطرح شده که تائو چگونه در عالم هستی اثر گذاشتهاست و تائو خودش پاسخ میدهد که:" هدف انسان در زندگی آن است که خودش را با تائو هماهنگ کند تا در طول عمر به حد کمال برسد. همان گونه که زمین و آسمان در اثر جریان تائو به تناسب و التزام کاملی رسیدهاند و همان طور که خاقانهای دوران گذشته در نتیجه تسلیم مطلق خود به طریقه تائو برای خود و رعایای خود خوش بینی و فراوانی به بار آورند. بر همین قیاس هم، هر فرد میتواند به مرتبه سلامت و سعادت برسد به شرط آن که زندگی خود را با تائو هم وزن کند. تائوئیستها اعتقاد دارد که انسان فاعل مختار است و در انتخاب روش زندگی خود آزاد است و حتی میتواند راهی را بر خلاف راه ازلی تائو پیش گیرد که حاصل آن رنج و درد است. شاید انسان از روی پندار و غرور خود را بزرگتر از طبیعت ببیند و تصور کند که میتوان بر طبیعت پیروز شود. اما این خیال باطل است و انسان گرچه مختار است و تائو او را آزاد گذاشته، ولی تا میتواند باید با قانون تائو معارضه نکند."میگویند که طبیعت مشوق و نیکوکار نیست و با بیرحمی و بیتفاوتی هر چه خواست میکند. هر که با تائو مخالفت کرد نابود میشود. هرکس خودخواه است هرگز نخواهد درخشید و خود پسند هرگز راه کمال نخواهد پیمود. چین کسی مانند غدهای ناهنجار مورد نفرت تائو خواهد بود. تائو پر خروش نیست بلکه خاموش و بیآزار است که دیده و شنیده نمیشود و باید با حالت کشف و شهود آن را شناسایی کرد.چینیها اعتقاد دارند که تائو به معنای راه و صراط است. آسمان، زمین و انسانها میتوانند خود را با تائو هماهنگ سازند تا از کمال وجودی خود بهتر بهره ببرند. تائو ضمن آن که ساکت راکد است در عین حال هیچ کاری و چیزی نیست که نکرده باشد. کسانی که راه تائو را مطالبت نمیکنند شاید به طور موقت در اعمال خود کامیابی جزیی داشته باشند، ولی خبر ندارند که قانون تائو تغییر ناپذیر است. تائو در مقابل همه چیز ثابت و استوار است و هر حرکتی بر خلاف تائو اگر به آخر هم برسد فوری واکنش خواهد داشت.تائوئیستها اعتقاد دارند که همه چیز به عالم وجود برمیگردد و از آنجا به عالم عدم بازگشت میکند. بسیاری از چیزها که در عالم رشد کرده و شکوفا شدهاست دوباره به اصل خود باز میگردد. یعنی همه چیز به نقطه حرکت خود رجوع میکند و در آنجا همه موجودات به هم آمیخته شده و یک واحد مطلق را تشکیل میدهد و این نتیجه معیشت راه تائو است. تمامی موجودات که در زیر آسمان جای گرفتهاند اسیر قدرت تائو هستند. تائو همواره خود را تیره و تار نشان میدهد ولی ثابت و اصیل است و ضمن مخفی بودن بر همه موجودات احاطه دارد. تائو با چشم دیده نمیشود و به همین دلیل تصور میکنند که تائو نامعلوم و معدوم است. اگر به او گوش بسپارند، چیزی شنیده نمیشود بنابراین تصور میکنند که آرام است. اگر دست به سوی او دراز کنند نمیتوانند او را لمس کنند. بنابراین تائو را جز لایتناهی میدانند.حواس انسانها تائو را موشکافی میکند ولی عاقبت سرگردان و حیران میشوند. تائو شخصیت و هویت ندارد اما همه شخصیتها و هویتها مظاهر گوناگون او هستند که در دنیا ظاهر شدهاند. او دارای صورت و شکل نیست و از این رو افراد متفکر درباره او اندیشه میکنند اما برای او هیچ گونه رسم پرستش و عبادت به جا نمیآورند. او به استدعا و التماس مردم پاسخ نمیدهد بلکه یک سبک عملی و ازلی است که به واسطه تائو همه معدومها بوجود میآیند. همه چیز در اثر تائو از نیست به هست در میآید. و اگر در مورد آن تفکر خاصی داشته باشند به جایی نمیرسد. از آن جایی که سرنوشت تائو سرنوشت همه چیز را معین میکند میتوان آن را حاکم نامید که اطاعت و توافق با اراده آن یک نوع ایمان عرفانی لطیف است که از فلسفه بالاتر است و هر کس سعی دارد تا خود را با این حقیقت ازلی وفق دهد.در کتاب تائو چینگ که تعلیمات تائو در آن درج شدهاست تعالیم اخلاقی زیادی دیده میشود که از دو قاعده (مثبت و منفی) پیروی میکند. هر تائویی که در قاعده مثبت وارد میشود در قاعده منفی نیز وارد میشود تا به آن تعلق یابد. مردی که به تعالیم تائو رفتار کند در اثر هم وزن ساختن وجود خود با تائو دارای یک نیروی سحری خواهد شد که این نیروی سحری جنبه منفی دارد و از برکت آن هیچ کس و هیچ چیز بر او غالب نمیشود و حتی میتواند با افراد قصیالقلب و جانوران درنده و ... مقابله کند واز مرگ در امان باشد. کسی که دارای نیروی تائو باشد حیات طولانی دارد و میتواند از انحلال و ضعف قوا مصون بماند. در این کتاب آمده است«من بدان کسانی که به من نیکی کنند، نیکی میکنم. و بدانها که نیکی نمیکنند نیز نیکی میکنم و این چنین نیکی باقی میماند» در جایی دیگر میگوید«این که مردم را دروغگو میشماری، این عیب در خودت هست. چرا که سخن آنها را قبول نداری» تائو چینگ میگوید: فرضیه حکومتی چین با این عبارت مشخص میکند که تنهاترین اصل سیاسی که تائو در کتاب تائو چینگ سازگار است آزاد گذاشتن مردم است. عدم ملاحظه حکومت در زندگی مردم راه پایداری صلح آزادی است.تائو به طور ازلی وابدی غیر فعال است ولی با این همه چیزی و کاری نیست که او نکرده باشد. اگر خاقان و حاکمان چین در برگه نوشتهاند این اصل را رعایت میکردند همه به راه صلاح پیش میرفت.در این کتاب مدینه فاضله را روستایی کوهستانی معرفی میکند، سرزمین کوچک با جمعیت اندک که در آن ماشینهای وجود دارد که چندین برابر انسانها کار میکنند. اما مردم از آنها استفاده نمیکنند و نمیخواهند که به جای دیگر مهاجرت کند. در این سرزمین وسیله نقلیه فراوان است اما کسی مایل به راندن آن نیست. اسلحه جنگی فراوان است ولی کسی حاضر به استفاده از آن نیست. در واقع مردم روستا میخواهند با صلح و صفا زندگی کنند. بنابراین دیگر محلی برای جنگ و نزاع وجود ندارد. در این کتاب آمده است«اسلحه هر چند زیبا است ولی وسیلهای مورد اکراه است و باید از آن دوری کرد.» جنبه سحری یا جادویی مردم چین از قدیم در صدد عمر طولانی بودند و در آیین تائوئیسم جنبههایی در جهت رسیدن به سحر مطرح شد. مثلاً خود تزو میگوید: هر کس که در کنه تائو وارد شود به حیات ابدی میرسد و در این صورت هیچ درنده و گزندهای نمیتواند به او زیان برساند. همانطور که در زمان خاقان «فوشی» چنین اتفاقی افتاد و او به تائو وصل شد و عمر جاودانه پیدا کرد و به آسمان صعود کرد. هم چنین فرشته غربی یا ملکه مادر که زنی بود به تائو وصل شد و عمر جاودانه یافت. کم کم تائو جنبه سحری پیدا کرد و در زمان خاقان «ووتی» از سلسله «هان» فالگیری به نام «لی شائو چین» خاقان را فریب داد و به او گفت: برو در کنار کوره کیمیاگری که در فلان کوه قرار دارد و به کمک ارواح آسمانی «شنجرو» را به طلا تبدیل کن و از آن طلاها ظروفی درست کن و غذای خود را در آن بخور تا عمر جاودانه پیدا کنی.و در مورد دیگر به خاقان گفت: که به کوه «تای شان» برود و با انجام اعمال و تشریفات خاصی برای ارواح آسمانی از مرگ خلاصی پیدا کند و حیات ابدی پیدا نماید. همان طور که خاقانی قبل از تو این کار را کرد و عمر جاودانه یافت.از قرن اول میلادی سحر در آیین تائو جای خود را باز کرد و اغلب خاقانها عمر جاودانه پیدا کردند. یک خاقان چینی به نام «چانگ تائولینگ» از چین غربی به چین شرقی مهاجرت میکند و انجمن سرّی به نام «۵ پیمانه برنج» تشکیل میدهد. و هر کس میخواست که به عضویت آن درآید باید ۵ پیمانه برنج میآورد. بنابراین چانگ تائولینگ به معلم آسمانی لقب میگیرد و بعد از ۱۲۲ سالگی سوار بر ببری به آسمان میرود. پس از او جانشینانش راه او را ادامه میدهند و مردم هدایایی زیاد برای او تقدیم میکنند. تا این که ثروت آنان بیش از حد میشود و این موضوع تا انقلاب کمونیستی چین ادامه داشت.قدیم در تائو جادوگری تأثیر زیادی داشت. محقق برجستهای که در قرن چهارم به نام «کوهونگ» زندگی میکرد کتابی مینویسد که در آن زمان، انواع و اقسام تائو را ذکر میکند و طریقه رسیدن به آن را ریاضت هر روزه و تارک دنیا بودن میداند تا این که به امداد غیبی برسند. او در کتابش از مهر سحری نام میبرد که اگر آن را بر گل بزنند و آن را بر طویله حیوانات؛ انبار و خانههای خود آویزان نمایند؛ هیچ روح خبیثی نمیتواند از آن عبور کند. جنبه دینی از سال ۱۶۵ میلادی آیین تائو رنگ دینی پیدا کرد و در آن سال خاقانی به نام «هوآن» از سلسله هان رسماً هدایایی را به لائو تزو که موسس تائو بود تقدیم کرد و معبد مخصوص را برای او بنا کرد و رسماً به آن جنبه دینی داد. اما مجدداً این جنبه دینی کم رنگ شده تا در دوران «لی شی مین» در قرن هفتم که بنیانگذار سلسله «تانگ» بود به وی ایمان آورد و رسمیت مخصوص به آیین تائو میدهد.در قرن هفتم در سراسر چین آیین بودا رواج پیدا میکند و آیین کنفوسیوس نیز پیروان فراوان داشت. با آن که فضلا به آیین بودا گرایش داشتند امّا به لحاظ اخلاقی به آیین کنفوسیوس تمایل داشتند. بنابراین تائو از نظر روشنفکران و طالبان علوم غیبی یک نوع مقبولیت داشت ولی هیچ یک از آیینهای تائو و کنفوسیوس افراد بیسواد را راضی نمیکرد و آنها به آیین بودایی گرایش داشتند. در آیین تائو منابعی وجود داشت که در برابر آیین بودا که ارمغان سرزمین بیگانه بود میتوانست قد علم کند و به همین خاطر افسانههای زیادی برای لائو تزو مطرح شد. آنها برای خاقان الوهیت قایل شدند و آن را عالم اسرار میدانستند. و در کنار معبد او به تقلید از بوداییان مجسمههایی ساختند و نوشتههایی در ردیف صحف مرسل بود و معابد بزرگی در مقابل بوداییان بنا کردند. بنابراین مردم میآموختند که در این معابد روح لائو تزو حاکم است و او را به عنوان معبودی برجسته قرار دادند. این روش در تائو بدون غرض نبود. در سال ۱۰۰۴ میلادی «چن تسونگ» خاقان چین از تاتارهای ختن شکست خورد که این برای حکومت او یک ننگ محسوب میشد و به عبارتی اعتبار خود را از دست داد. بنابراین برای چاره جویی به دنبال ساحران و جادوگران رفت و وزیر مکار او پیشنهاد داد که از طریق امور غیر واقعی (دروغ و شیادی) آبروی خودش را بدست آورد. اما وی قبول نکرد.وزیر گفت خاقانهای چین در گذشته بعد از شکست به این نیرنگها متوصل میشدند و چارهای جز این نیست. بنابراین با مراجعه به کتابخانه سلطنتی و هم فکری دانشمندان، نظریه وزیر تایید شد و در سال ۱۰۰۸ میلادی مجلسی تشکیل و در آن اعلام شد که در رویایی به او نشان داده شد که ملکوت آسمانی به او فرمان دادهاست و الان نیز آن فرمان از دیواره دروازه شهر آویخته شدهاست. نوشتار طومار چیزی شبیه به کتابت لائوتزو بود. مردم با دیدن این طومار بر دروازه شهر تسونگ را معظم و معزز معرفی کرده و طومار مذکور به سراسر چین فرستاده شد. در سال ۱۰۱۲ میلادی مجددا اعلام شد که در مکاشفهای نگارنده طومار (یوهوانگ) بودهاست. وی در قرن ۹ میلادی فردی در ردیف لائوتزو بود و به همین دلیل در میان مردم جایگاه ویژهای پیدا کرد و مردم از خاقان راضی شدند و از دینی که او در آن مورد نظر و تفقد خدایان اساطیری قرار گرفته بود شاد شدند و از آن زمان به بعد خاقان را آسمانی و یگانه ذات واحد میدانستند و شروع به ساخت یک هزار حکایت برای مردم کردند.تسونگ برای جلب رضایت مردم کم کم صحبت از بهشت و دوزخ کرد و گفت افرادی که نیکوکار هستند به بهشت میروند که مکان آن جزیرهای است بین چین و ژاپن و تا کنون کسی از آنان بازنگشتهاست و دوزخ مکانی است که در آن افراد بد عذاب و شکنجه میشوند. از آن زمان به بعد در آیین تائو روحانیون آمدند و به این اندیشههای خرافی دامن زدند و مردم به لائو تزو اعتقاد خاصی پیدا کردند. آنها تزو را خاقان عالم زبر جدین میدانستند. کم کم تثلیت و سه گانه پرستی در آیین ریشه پیدا کرد و ثالوثی به نام سه گوهر طاهر که شامل (لائوتزو/لینگ پانو/یوهوانگ) بود شکل گرفت.آنها اعتقاد دارند که ۸ روح جاوید به اتفاق خدای کانون خانوادگی و خدای محافظ شهر بر کل عالم حکومت میکند. در افسانههای تائویی ارواح جایگاه زیادی دارند و میگویند که آنها در کوهستانهای مرتفع زندگی میکنند و ابتدا انسانهای زاهد و ریاضت کش بودند که یکی از آنها شراب ناب درست میکند و دیگری آن را مینوشد و یکی نی مینوازد و مابقی آنها را نگاه میکنند.خدای (هوشین کو) در ابتدا دختری بود که در مغازه فردی زندگی میکرد و در اثر ریاضت به ابدیت رسید. خدایان حافظ دروازهها ۲ نفر هستند که در اول هر سال مورد احترام قرار میگیرند. تصاویر آنها با البسه سپاه، نیزه و شمشیر مشخص است که به روی دو لنگه درب دروازه آویزان میکنند. تا به برکت آنها به شهر آسیب نرسد. با این اوصاف آیین تائو دوام نیاورد. پنج شنبه 10 اسفند 1391برچسب:, :: 23:34 :: نويسنده : شمیلا سیامکی
تاریخچۀ ساختمان اهرام و بخصوص هرم بزرگ،داستانی دلپذیر و سرشار از شگفتیهاست و این داستان مشحورترازآن است که بتوان در یک نوبت به تفضیل آن پرداخت، بنابراین آنچه در ادامۀ این عنوان فراهم خواهد آمد تنها نکات برجسته ای ازاین افسانه حیرت انگیزرا روشن می سازد،درحالیکه تنها سی هرم بزرگ و کوچک در مصر و بسیاری دیگر نیز در سایر نقاط جهان ازجمله جنوب آفریقا، چین، کوههای هیمالیا، سیبری،مکزیکو،آمریکای مرکزی، فرانسه،انگلستان و ایالات متحدۀ آمریکا وجود دارند،دلیل بیشترین توجه دانشمندان، معماران، مهندسان و ریاضی دانان به هرم خئوپس اینست که از نظر رعایت اصول ریاضی و هندسی واجد آنچنان خصوصیاتی است که در دیگر هرمها نظیر آن مشاهده نمیشود. براساس نظر محققان شش هرم دیگر که قبل از هرم بزرگ ساخته شده از نظر عظمت، کمال هندسی و محاسبات ریاضی در سطحی پایینتر قرار دارند و در بیست و سه هرم دیگر که پس از آن ساخته شده اند از دقت و ظرافت کار به نحو محسوسی کاسته شده است.هرم بزرگ در شانزده کیلومتری غرب قاهره در زمین مسطحی به وسعت 6/2 کیلومتر مربع از دشت "جیزه" مشرف به نخلستان دره نیل بنا گردیده و سطح زیر بنای آن که اندکی بیش از سیزده جریب را میپوشاند با دقتی معادل چند میلیمتر اختلاف تسطیح شده است.برای ساختمان این هرم دو میلیون و ششصدهزار قطعه سنگ های ساختمانی تراشیده شده از گرانیت و سنگ مرمر با وزنهائی از 2 تا 70 تن با دقتی بیمانند در حدود جزئی از میلیمتر چیده شده تا بنائی به ارتفاع یکصد و چهل متر پدید آمده است.در جوار هرم بزرگ دو هرم دیگر وجود دارد که یکی متعلق به کفرن جانشین خئوپس و دیگری به مایکونیوس جانشین کفرن منسوبست.این اهرام به انضمام شش هرم دیگر که ظاهراً برای زنها و دختران خئوپس اختصاص داده شده اند مجتمع اهرام جزیره را تشکیل میدهند.در روزگاران پیش هرم بزرگ به منظور زیبائی و استحکام بیشتر با لایه ای از سنگ مرمر صیقلی پوشش یافته بود تا آنکه در سیزده قرن پیش از میلاد بر اثر تکانهای زلزله قسمتهائی از این سنگهای محافظ فرو ر یخته و در خلال نسلهای بعد تمامی سنگهای پوشش که ضخامت آنها به دونیم متر و مساحت کل آنها بالغ بر بیست و دومتر جریب بوده است بتدریج کنده شده و به مصرف بناهائی در شهر قاهره رسیده است. هرم بزرگ تا قرنها پس از خاتمه ساختمان آن،دست نخورده،مسدود و غیر مکشوف باقی ماند و هر گونه اطلاع و خاطره ای از محل مدخل این هرم با سپری شدن روزگاران دراز در مدفن تاریخ ناپدید گردید تا آنکه در سال 820 پس از میلاد عبدالله المأمون فرزند هارون الرشید به انگیزه دسترسی به گنجها و مدارک تاریخی گرانبها که تصور میرفت در درون این بنای عظیم ذخیره شده است با استفاده از گروهی مهندسان،معماران و کارگران روزهای متوالی بدنبال یافتن راه و روزنه ای بر روی سنگهای مسطح هرم بدون کوچکترین نتیجه صرف وقت نمود.خلیفه جوان دستور دادتا با مشعل های مخصوص سنگها را داغ و افروخته کنند و سپس با ریختن سرکه سرد در آنها ایجاد شکاف نمایند و به این ترتیب بود که توانست با حفر یک تونل سی متری به راهرو باریکی به عرض و ارتفاع در حدود یکمتر در اندرون هرم راه یابد. این راهرو با شیب تندی به سمت پایین سرازیر میشد و مهندسان پس از تلاش فراوان توانستند از طریق این تونل به مدخل مخفی هرم که در ارتفاع پانزده متری از پایه آن قرار داشت دسترسی یابند.ولی در هر جهت که پیش رفتند جز مشتی خاک و سنگ چیزی دیده نشد.با مشاهده این وضع المأمون و افراد هیئت ،کار حفاری را نقطه دیگری از درون یک قطعه سنگ مرمر که بریدن آن آسانترمینمود آغاز کردند و پس از گذشت روزها و ادامه کار سختی ناپذیر،یک تونل باریک که سقفی بسیار کوتاه داشت بر روی آنان گشوده شد.گروه کارگران در حالیکه روی زانوهای خود می خزیدند در حدود پنجاه متر در طول این مسیر بالا رفتند و سرانجام به یک اطاقک خالی،با سقف شیروانی شکل به مساحت 7/1 متر مربع رسیدند و از آنجائیکه اعراب در آن زمان،زنان خود را در درون مقبره هائی که سرپوش شیروانی شکل داشت دفن میکردند این محل بنام اطاق "ملکه" نام گذاری شد.دراین محفظه یا مقبره چیزی جز یک حفره تو خالی طاقچه مانند یافت نشد.در نتیجه کارگران یکبار دیگر در بازگشت از مسیر خود در حالیکه مشعلها را متوجه سقف تونل کرده بودند به حفره خالی دیگری برخوردند و با صعود از این مجرای باریک به دالانی با سقف بلند به ارتفاع 6/8 و طول 48 متر برخوردند،انتهای این دالان یا راهرو به محل مسطحی منتهی گردید که بمنزله آستانه و مدخلی به اطاق دیگر بود.و از این محل،با عبور از تونل دیگری،وارد سالن بزرگی با دیوار و سقفی از سنگ خارا شدند که عرض و طول آن 20/10 در 60/5 متر ارتفاع آن7/5 متر بود و بنام سالن بزرگ یا سالن فرعون نامگذاری شد.با اینکه در این نقطه کارگران عرب دیوانه وار در جستجوی گنجینه مورد انتظار بودند،اما تنها چیزی که یافته شد،تابوتی خالی از سنگ خارای قهواه ای رنگ بسیار صیقلی بود.المأمون که از ادامه کار خسته شده و نتیجه ای از زحمات خود بدست نیاورده بود،در فرصتی مناسب مقداری طلا و جواهر در گوشه ای از این اطاق پنهان کرد و سپس کارگران را برای حفاری در آن محل هدایت نمود و باین ترتیب به افراد خود دلگرمی و امیدواری داد و در ضمن خود نیز از مخمصه شکست در جریان این ماجراجوئی نجات یافت.بنابراین اولین تلاش انسانها برای گشودن راز و رمز این ساختمان عظیم بجائی نرسید.450 سال بعد،زلزله های شدید قسمتی از سنگهای روپوش و محافظ هرم را فرو ریخت،با اینحال قرنها هیچکس دیگر پا بدرون آن ننهاد. سالها گذشت تا آنکه در قرن دوازدهم بعد از میلاد،ماجراجوی دیگری بنام رابی بنیامین که جسارت ورود به این هرم را پیدا کرده بود،ادعا کرد که این بنا ساخته دست جادوگرانست.متعاقب وی عبداللطیف بغدادی دانشجوی پزشکی و تاریخ یکبار دیگر پا بدرون هرم نهاد،اما به محض ورود از ترس مدتی بیهوش شد و در بازگشت به یک مرده بیشتر شباهت پیدا کرده بود.در سال 1638 میلادی "جان گریوز" ستاره شناس و استاد ریاضیات مدارس عالی انگلستان به امید یافتن گنجینه هائی متفاوت از آنچه المامون یافته بود وارد هرم بزرگ شد.او که در جستجوی اطلاعاتی برای اندازه گیری مشخصات سیاره زمین بود با بهره گیری از تلاشهای پیشینیان به محل سالن بزرگ راه یافت،اما برای وی تصور اینکه ساختمانی با این عظمت تنها برای حفاظت و نگاهبانی از یک مقبره ساخته شده باشد غیر قابل باور بود،و بر اساس همین تصور،به جستجوی اطلاعات جدید ادامه داد و یادداشتهای فراوانی از یافته های خود تهیه کرد.این یادداشتها توجه اسحاق نیوتن را جلب کرد و مقاله ای تحت عنوان (واحد اندازه گیری طول در مذهب یهود و بسیاری مذاهب دیگر) منتشر کرد که بموجب آن واحد طول مورد استفاده سازندگان هرم در عهد ممفیس را که به نسلهای بعد منتقل شده بود مشخص میساخت.جستجو و کشف واحد طول نه بر اساس تصادف بلکه بر پایه کنجکاوی محض بود،چرا که در آنزمان نیوتن،هنوز از نتیجه کشف "قانون جاذبه عمومی" خود که بر مبنای اندازه گیری دقیق محیط زمین استوار بود امینان کاملی نداشت و منبع اطلاعات وی تا آن تاریخ ارقام بدست آمده از محاسبات "آراتوستن" ستاره شناس یونانی و پیروان او بود که این ارقام محاسباتی را که نیوتن برای اثبات صحت تئوری خود مینمود،تائید نمیکرد.اندازه گیری های "جان گریوز" از ابعاد هرم در ارتباط با محیط زمین گر چه به واقعیت نزدیک مینمود بعلت وجود خاک و سنگ فراوان در اطراف هرم،فاقد دقت لازم بود و به همین دلیل نیوتن کشف قانون جاذبه عمومی خود را چند سال بعد و بر اساس محاسبات ستاره شناس فرانسوی بنام "ژان پیکارد" به جهانیان اعلام داشت.در آنزمان چه نیوتن و چه پیروان او هیچگونه اطلاعی نداشتند که مجسمه والهول و ستون سنگی چهار ضلعی که در میان پنجه های این پیکره سهمناک قرار دارد بعنوان وسیله ای برای تعیین دقیق اولین روز سال یعنی روزی که طول شبانه روز دقیقاً با هم برابری می کنند بکار میرفته است و هرگز نمیتوانستند تصور کنند که سایه این ستون برای محاسبه دقیق محیط کره زمین در رابطه با عرض جغرافیائی محل مورد استفاده دانشمندان وقت بوده است.چندی بعد "ناتانیل دیویس" جنرال کنسول انگلیس در الجزایر،پا بدرون هرم گذاشت و پس از دقت و بررسی زیاد یک سوراخ مستطیل شکل در سقف سالن بزرگ (سالن فرعون) مشاهده کرد و هنگامیکه با اشکالات فراوان از درون این سوراخ بالا رفت به کشف سالنی دیگر با ابعادی مشابه سالن بزرگ،اما با سقفی بسیار کوتاه نائل آمد.در این سالن نیز که بنام کاشف آن "دیویس" نامیده میشود،هیچگونه گنجینه یا سنگنبشته ای بدست نیامد و این معما همچنان ادامه داشت تا آنکه در زمان اشغال مصر توسط ناپلئون یکبار دیگر هرم بزرگ مورد توجه دانشمندان و ریاضی دانان فرانسوی از جمله "ادم فرانسوا،جمار "و" کلنل ژان ماری" قرار گرفت.این دانشمندان با پاک کردن اطراف هرم از سنگ و خاک و با توجه به موقعیت ساختمانی آن سنگ بنای اصلی هرم را کشف کردند و بر این اساس اندازه گیریهای بسیار دقیقی از ابعاد خارجی آن بعمل آمد.در اوائل قرن نوزدهم "کاپیتان کاویگلیا" و "کلنل هوارد ویس" تلاش مشترکی را آغاز کردند و در سال 1836 به کشف سه سالن دیگر تقریباً با ابعادی همانند سالن اصلی و در بالای آن نائل شدند که تصور میرفت این سالنها در مجموع به منظور تخفیف فشار سنگهای فوقانی که ارتفاع آنها به حدود 62 متری بالغ میشد بر روی دیواره های سالن اصلی ساخته شده اند. "هوارد ویس" همچنین موفق شد دو سوراخ هواکش طولانی بطول تقریبی 62 متر کشف کند که که مستقیماً به سالن اصلی مربوط میشد و با تمیز کردن مجاری این هواکش ها،هوای تازه به درون هرم نفوذ کرد و حرارت داخل محوطه در تمامی طول سال به 20درجه سانیگراد تثبیت گردید.همچنانکه زمان به پیش میرفت و اکتشافات جدید نشان میداد که در داخل هرم هیچگونه جواهرات،مدارک تاریخی و یا آثار هنری وجود ندارد تصور اینکه این ساختمان فقط به عنوان یک آرامگاه ساخته شده باشد روز بروز بعیدتر مینمود.مجموعۀ اطلاعات بدست آمده تا امروز حاکی از آنستکه هرم بزرگ،این آخرین بازماندۀ عجایب هفتگانۀ عالم،راز بزرگ یک دانش گمشده در تاریخ را در سینۀ خود دارد.تا چندی پیش هیچ گونه دلیل روشنی وجود نداشت که مصریان پنجهزار سال پیش توانائی محاسبات ریاضی و نجومی دقیق برای پایه گذاری این چنین ساختمان شگفت آوری را داشته باشند،و اینکه این بنا دقیقاً بر محور شمال و جنوب مغناطیسی زمین احداث گردیده و یا در محاسبات ساختمانی آن از عدد "پی" (خارج قسمت محیط دایره بر قطر آن) که با دقت چندین رقم اعشار استفاده شده است تصادف محض تلقی میشد.اما بنوشته "تام کینز" در بنای سالن اصلی این هرم،استفاده از خواص مثلث قائم الزاویه بر اساس قضیه فیثاغورث که افلاطون آنرا سنگ بنای اصلی کائنات مینامد و اینکه در احداث زاویه ها و شیب های هرم نکات دقیق پیشرفته علم مثلثات مورد نظر بوده است بهیچوجه نمیتواند مولود تصادف باشد.کشف این حقایق علمی و بکار گرفتن آنها با دقت شگفت آور،در ساختمان هرم بزرگ،بطلان ادعای ریاضی دانان معاصر را بدین شرح که (عدد پی آنهم نه به تقریب صحیح،حداقل تا هزار سال بعد از ساختمان هرم در مصر،ناشناخته بود.قضیه فیثاغورث در قرن پنجم و کشف قواعد مثلثاتی که به "هیپارکوس" دانشمند یونانی نسبت داده میشود،به دو قرن پیش از میلاد بر میگردد) ثابت میکند. بنابر نظریه "تام کینز" مطالعات جدید بر روی خط هیروگلیف و لوحه های خط میخی مربوط به عمر بابل و سامورای،نشان میدهد که علوم بسیار پیشرفته حداقل در سه هزار سال پیش از میلاد در سراسر خاور میانه گسترش داشته و علمای قرون بعد مانند فیثاغورث،ارتوستن و هیپارکوس که پایه گذار علوم ریاضی در کره زمین بشمار میروند تنها رشحه ای از منبع فیاض دانش گذشتگان را که از خلال صفحات تاریخ نفوذ کرده و صافی حوادث طبیعی و تاریخی گذشته است کسب نموده اند.و اما،در مورد تاریخ و زمان دقیق بنای هرم بزرگ هیچ سابقه متقنی در دست نیست و گرچه مصر شناسان در این زمینه با یکدیگر اختلاف نظر دارند و لیکن در یک نکته متفقند که این هرم در زمان چهارمین سلسله فراعنه مصر و در فاصله 2560-2720 قبل از میلاد ساخته شده و مدت ساختمان آن از 30 تا 65 سال بطول انجامیده است.نکته مسلم دیگر اینکه مهندسان و معماران سازنده اهرام و بخصوص هرم بزرگ به علوم ریاضی،معماری،مهندسی،ستاره شناسی،جغرافی و دریانوردی تسلط کامل داشته اند و در این صورت این سؤال پیش می آید که اینها این علوم را در چه زمانی و از چه کسی فرا گرفته بودند؟گروهی بر این عقیده اند که سازندگان این هرم مردمانی با تمدن پیشرفته از قاره گمشده "آتلانتیس" بوده و هدف از بنای آن حفظ دانشهای شناخته شده تا آنزمان از یکطرف و ایجاد کانونی که در آن میدانهای انرژی کیهانی تمرکز یافته و نیروی ابداع،خلاقیت و ابتکار در انسان فیضان مییابد از طرف دیگر بوده است. برخی از محققان در اتحاد جماهیر شوروی معتقدند که این معماران در حدود ده تا دوازده هزار سال قبل،از اندونزی که در آن زمان از تمدن پیشرفته ای برخوردار بوده و آثار این تمدن بر اثر یک فاجعه طبیعی نابود شده است،به مصر آمده اند و مدعی هستند که یافتن چند چیز،از جمله یک نقشه نجومی و تعدادی عدسیهائیکه از ظرافت فوق العاده دقیق برخوردار بوده و جز با وجود و استفاده از وسائل الکتریکی دقیق،تراش آنها غیر ممکن بوده است،این نظریه را تأیید میکند.صرف نظر از نکات و شگفتیهای مهندسی و معماریفمساله مصالح ساختمانی اهرام و حمل و نقل انها نیز خود در خور کاهش و بحث جداگانه است.در یک برداشت ساده گروهی را عقیده بر اینست که قسمت اعظم از دو میلیون و ششصدهزار قطعه سنگهای مصرف شده در هرم بزرگ که هر یک از 2 تا 70 تن وزن دارند از ناحیه "مکاتام" که در چند کیلومتری آنسوی نیلقرار دارد و برخی نیز از تپه "جیزه" به محل آورده شده،و بعضی از بزرگترین قطعات سنگ خارا که در سالن فرعون بکار رفته است از ناحیه آسوان در 800 کیلومتری اهرام به وسیله سورتمه و بر روی غلطکهای مخصوصی به نزدیک ساختمان حمل و با طناب و جراثقال چوبی کار گذاشته شده است.اما،امروزه این عقیده بکلی مردود است،زیرا در حالیکه مهندسان طراز اول امروز با بکار گرفتن نیرومندترین جراثقالها و کامیونهای مجهز و مدرن از جابجائی "قطعه سنگهای مشابه ناتوان مانده اند،اینکار چگونه با ابزار ساده"چوبی و طنابی و غلطک در گذشته های دور امکان پذیر بوده است؟بخصوص این عجز مهندسان زمانی آشکار گردید که به هنگام ساختمان سدآسوان و ضرورت نجات پاره ای از شاهکارهای معماری و تاریخی که پس از پر شدن سد در زیر آب مدفون میشدند چون امکان جابجائی بعضی از قطعات ساختمانی با تمام وسائل موجود،میسر نمیشد،بناچار آنها را بقطعات کوچکتر تقسیم کردند و باین ترتیب به اصالت تصویر و سنگنبشته ها لطمات و خسارات،جبران ناپذیر وارد شد.سخن کوتاه،با آنکه خیل عظیمی از برجسته ترین دانشمندان و محققان با زمینه های فکری متفاوت و با دقت و وسواسی بی نظیر در جهات علمی،تاریخی و فلسفی،در زمینه کیفیت و انگیزه های ساختمانی این تنها بازمانده عجایب هفتگانه عالم به کاوش و تحقیق پرداخته اند،هنوز این چیستان تاریخ در پرده ابهام و راز و رمز همیشگی خود باقی است. درباره وبلاگ موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
|
||||||||||||||||
|